للمساهمة في دعم المكتبة الشاملة

فصول الكتاب

مسار الصفحة الحالية:

الشّركة:

[في الانكليزية] Society ،association

[ في الفرنسية] Societe ،association

بالكسر أو الضم لغة اسم مصدر شرك في كذا بالكسر فهو شريك أي مشارك فهي كالمشاركة خلط الملكين، ويطلق على العقد كما في النهاية. وشريعة اختصاص من اثنين أو


- در مرتبه ميباشد وآن را بلفظ صمد نفي فرموده وگاهى به نسبت مى باشد وآن را بلفظ لم يلد ولم يولد نفي فرموده وگاهى در كار وتأثير مى باشد وآن را بلفظ لم يكن له كفوا احد نفي فرموده ونيز گفته اند كه ارباب مذاهب باطله پنج فرقه اند اوّل دهريه گويند كه عالم را صانع نيست كيف ما اتفق مواد مجتمع شده وصورتها پذيرفته موجود ميشود پس چون مسلمان لفظ هو بر زبان راند از عقائد دهريان بيزار شد دوم فلاسفه بر آنند كه عالم را صانعى است اما صفت ندارد يعني تأثيرات كه در عالم است از وسائط است نه از آن ذات ودر حقيقت مذهب هنود نيز همين است وچون مرد مؤمن لفظ الله خواند كه دلالت بر استجماع جميع صفات كمال دارد از عقيده اين فرقها خلاص يافت سيوم ثنويه گويند كه يك صانع تمام عالم را كفايت نمى كند زيرا چهـ در اين عالم بعضى خير وبعضى شر است وخالق خير را خير ضرور است وخالق شر را شر ضرور است لا بد دو صانع بايد خالق خير يزدان است وخالق شر اهرمن پس مؤمن از لفظ احد ازين شرك نجات يافت چهارم بت پرستان كه عبادت بتان را وسيله رواى حاجات دنيوي وديني خود اعتقاد ميكنند مؤمن بلفظ صمد ازين عقيده صاف شد وهمچنين گمراهان اهل كتاب از يهود كه حضرت عزير را فرزند ونصارى حضرت عيسى را فرزند خدا ميگويند پس مؤمن بلفظ لم يلد ولم يولد ازين عقيده پاك شد پنجم مجوسيان مى گويند كه اهرمن در قوت تأثيرات وايجاد همسر يزدان است وهميشه در جنود يزدان واهرمن منازعت مى باشد در بعضى وقت حكم يزدان جاري مى شود درر عالم خير ونيكى غالب مىيد ودر بعضى وقت لشكر اهرمن زور مى كند ودر عالم بدي وقبيح پيدا مى شود پس مؤمن بلفظ لم يكن له كفوا احد ازين عقيده خالص شد ولهذا اين سوره را اخلاص ناميدند پس تر دانستنى است كه تفصيل انواع شرك كه در عالم واقع است اين است كه فرقه دو صانع اعتقاد مى كنند يكى حكيمى كه مصدر خير ونيكوئيها است وآن را يزدان مى گويند وديگر سفيهى كه مصدر شر وبديها است وآن را اهرمن مى نامند واين جماعه را ثنويه مى گويند وبطلان مذهب ايشان هم بزبان ايشان ظاهر است زيرا كه آن صانع سفيه اگر پيدا كرده صانع حكيم است پس صادر شدن شر از حكيم لازم آمد واگر به خودى خود پيدا شده است پس واجب الوجود شد وواجب الوجود را كمال علم وكمال قدرت وكمال حكمت لازم است پس اين واجب الوجود جاهل وسفيه گرديد. وفرقه دوم كه خود را صابئين نامند گويند كه هرچند وجوب وجود وعلم وقدرت وحكمت خاص به خدا است ليكن او تعالى كارهاي اين عالم را به ستارهاى آسمانى وابسته گردانيده وتدبير خير وشر را به ايشان تفويض فرموده پس ما را بايد كه ارواح اين ستارها را بغايت تعظيم پيش آئيم تا كار روائي ما كنند ومذهب ايشان نيز بزبان ايشان باطل مى شود زيرا كه اگر خداى تعالى عبادت ما را مى داند پس اين عبادت كواكب لغو وبى حاصل شد زيرا كه تقربى كه ما را بسبب عبادت بجناب او تعالى حاصل شد مستغني خواهد كرد ما را از توسل بارواح اين كواكب واگر او تعالى عبادت ما را نمى داند پس در علم او قصور افتاد پس واجب الوجود نشد ونيز آن كواكب كه كار روائي ما ميكنند اگر به خودى خود ميكنند پس در قدرت برابر شدند وشرك در قدرت لازم آمد واگر بقدرت دادن خدا ميكنند پس چنانچهـ او تعالى آنها را وسائط كار روائي ما ساخته است همچنان داعيه فيض رسانى ما را در دلهاى آنها مىندازد وخواهد انداخت ونيز هرگاه عبادت آنها مثل عبادت خدا مى كنند پس آنها را برابر خدا كردند پس شركت در عبادت لازم آمد. وفرقه سيوم هنودند گويند كه روحانيات غيبيه كه مدبر امور عالم اند صورتهاى رنگارنگ دارند واز مايان در پرده وحجاب اند پس ما را مى بايد كه صورتهاى آن روحانيات را از اجسام خوش نمط مثل زر وسيم ساخته بتعظيم پيش آئيم كه تعظيم اين صورتها در حقيقت تعظيم آنها است تا اين روحانيات از ما راضي شوند
وكار روائيهاي ما كنند وابطال مذهب فرقه دوم عين ابطال مذهب اين فرقه است. وفرقه چهارپيرپرستانند كه گويند چون مرد بزرگى كه بسبب كمال رياضت ومجاهدت مستجاب الدعوات ومقبول الشفاعات شده ازين جهان مى گذرد در روح او قوتى عظيم ووسعتى بس فخيم بهم ميرسد هركه صورت او را برزخ سازد يا بر گور او سجود وتذلل كند يا در مكان عبادت او او را ياد كند يا به نام او نذر ونياز كند وامثال آن پس روح او بسبب كمال او بر ان مطلع مى شود ودر دنيا وآخرت در حق او شفاعت مى كند. وفرقه پنجم جماعه از عوام هنودند گويند كه حق تعالى در ذات خود منزه است از آنكه كسى او را عبادت تواند كرد زيرا چهـ او تعالى در عقل وذهن مايان نمىيد وبسبب تنزه او از جسم وتمكن بمكان تصور نمى تواند شد پس سبيل عبادت او همين است كه مخلوقى از مخلوقات او كه مقبول ومقرب او باشد آن را قبله توجه خود ساخته شود تا آنكه توجه ما به سوى آن قبله عين توجه به سوى خدا گردد ومخلوقى كه قابليت اين كار دارد خاص بيك جنس نيست بلكه هركه مقبول درگاه او باشد يا هركه بر امر عجيب واثر غريب مشتمل باشد قبله مى تواند شد مثل آب گنگ دريا ودرخت عظيم الشأن وامثال آنها واين اقوام ديگران را در عبادت با خدا برابر مى كنند. اما همسر كنندگان در غير عبادت پس بسياراند از آن جمله كسانى كه در ذكر ديگران را با خدا همسر مى كنند وديگران را مانند نام خدا ذكر ميكنند چنانچهـ پادشاهان را